╬√↓خاطرات $ƴ ĐḭⱥɌǃɆ₥ من ↓√╬
این روزها زیادی ساکت شده ام ؛ حرفهایم نمی دانم چرا به جای گلو از چشمهایم بیرون می آیند !
نظرات شما عزیزان:
باور تلخ نبودنت...
تاوان کدامین اشتباه بود؟
تو گفتی بمان و من ماندم...
اکنون که تو رفته ای...
من در کوچه های تنهایی به انتظار برگشت تو به بی کسی
خود خیره شده ام...
و نمیدانم اخر چه خواهد شد...
میروی و من نگاهت میکنم...
تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم بی تو...
یک عمر برای گریستن وقت دارم...
اما برای تماشای تو همین یک لحظه باقیست...
و شاید همین یک لحظه اجازه زیستن در چشمان تو را داشته باشم
وبت عالی بودعزیزم.
دوست داشتی بیاوبم..بگولینک شی.خوشحال میشم 1دوست خوب دیگه ب لینکام اضافه شه
پاسخ:سلام باشه ارزو جان حتما
Design By : Mihantheme |